در شخصیت و زندگی امام حسن مجتبی(ع) دو عنصر مظلومیت و اقتدار که ظاهراً با یکدیگر چندان هم سازگاری ندارد جمع شده است و هر چقدر دشمن میخواست آنها را با زر، زور و تزویر وادار به عقبنشینی کند، آنها کوتاه نمیآمدند و مظلومیتشان برای دفاع از خودشان است.
دشمن هر چه میتوانست برای امام حسن مجتبی(ع) در آن دوره نسبت به ساحت مقدس پدرشان امیرالمؤمنین(ع)، خود امام حسن مجتبی(ع) و مقدسات تشیع توهین میکردند و امام مجتبی(ع) از خود و جایگاهشان دفاع نمیکردند و این نشانه مظلومیت ایشان است، اما در اینکه از اصول اولیه اسلام عقبنشینی نکرده، کوتاه نیامده و با دشمن کنار نمیآیند و معامله نمیکنند اینها همه نشانه اقتدار است. این ویژگی نهاد امامت در تاریخ اسلام و در بین موحدان و شیعیان است.
چرا در مورد اقتدار امام حسن(ع) کم گفته شده است. این نشانه ضعف پیروان ایشان است یا غلبه حقیقی مظلومیت ایشان است؟ در این موضوع هر دو مورد اثرگذار بوده است. امام حسن مجتبی(ع) خیلی مظلوم واقع شدند و از عظمت و اقتدار ایشان دفاع نشده، حتی در زمان خود امام حسن(ع) سجاده را از زیر پای امام کشیدند و به ایشان گفتند: (یا مذل المومنین). اگر در همان زمان پی میبردند که صلح امام حسن(ع) مظهر اقتدار امام است چنین جسارتهایی نمیکردند، ولی این موضوع مجرای مظلومیت امام حسن(ع) شد و این خیلی عجیب است.
امام حسن(ع) در شرایطی قرار گرفتند که معاویه برای خودش قدیس است و نمیشود با او به طور مستقیم برخورد کرد، بر خلاف یزد که فسادش برای همه محرز بود. از طرفی یاران امام حسن(ع) خودفروش هستند بر خلاف یاران امام حسین(ع) که با وجود تعداد اندک خیلی اهل استقامت هستند.
شرایط عمومی دوره امام حسن(ع) شرایط جهادپذیری نیست و شرایط عافیتطلبی و جهادگریزی است. در زمان امام حسین(ع) شرایط عمومی حداقل قبل از بیوفایی کوفیان متفاوت بود و آنها نامه نوشتند که آماده جهاد و یاری هستند. این موارد نشان میدهد که امام حسن(ع) اقتدارشان باید خیلی قویتر از امام حسین(ع) باشد، چراکه امام حسن(ع) برای احیای حق و ابطال باطل باید غیرمستقیم با معاویه میجنگد، ولی امام حسین(ع) رودرو با یزید جنگیدند و جنگ غیرمستقیم همیشه سختتر از جنگ مستقیم است.
امام حسن(ع) آنقدر زیبا قداست معاویه را شکستند که معاویه قبل از شهادت امام حسن(ع) شکسته شد، ولی یزید بعد از شهادت امام حسین(ع) شکسته شد، یعنی امام حسن(ع) زودتر برای افشای باطل و شکستن باطل به نتیجه رسیدند و این موضوع نشان میدهد که امام حسن(ع) خیلی مقتدر بودند، اما به دلیل اینکه جنگ غیرمستقیم بوده و در میدان جنگ مستقیم با دشمن شرکت نکردند و بر حسب ظاهر شمشیری زده نشده و رشادتی در میدان جنگ از خودشان نشان ندادند هر چند که رشادت امام حسن(ع) در میدان جنگ جمل و صفین در کنار پدر بزرگوارشان غوغا میکند و این کوتاهبینی و تنگنظری باعث میشود که با وجود این اقتدار، مظلومیت ایشان غلبه کند و حتی نزدیکان به حضرت تهمت (مذل المومنین) بزنند.
حتی در مورد صلح امام حسن(ع) دوباره قضیه مظلومیت پررنگتر است در حالی که وجه دیگر این صلح، بر اساس تدبیر مدبرانه ایشان است. دوره امام حسن(ع) سه تفاوت اساسی و جدی با زمان امام حسین(ع) دارد. همانطور که اشاره شد خلیفه زمان امام حسن(ع) قدیس شمرده میشود و مردم کلام معاویه را بر کلام خداوند متعال و پیامبر(ص) ترجیح میدهند. معاویه روز چهارشنبه نماز جمعه خواند و گفت به دلیل اینکه به جنگ میرویم و فرصت نداریم، پس نماز جمعه را روز چهارشنبه میخوانیم و مردم هم از او پیروی کردند. این موضوع بیانگر آن است که کلام معاویه خیلی برای مردم قداست دارد، اما در مورد یزید اینطور نیست و حتی اطرافیان معاویه میگویند یزید زیادی بیدین است.
یاران امام حسن(ع) که بعد از شهادت امام علی(ع) در نخیله جمع شدند حدود 30 هزار نفر بودند، اما این یاران و شرایط عمومی آن دوران بسیار متفاوت بود، یاران امام حسن(ع) نماز را پشت سر ایشان میخواندند و غذا را در سفره معاویه میخوردند. هنگامی که امام حسن(ع) پیشنهاد معاویه مبنی بر صلح با ذلت یا جنگیدن با عزت را با سپاهیان خود در میان میگذارد، مردم از هر طرف با فریاد (البقیه البقیه) (ما میخواهیم زنده بمانیم) عافیتطلبی را ترجیح دادند، ولی یاران امام حسین(ع) میگویند اگر هزار مرتبه کشته شویم و دوباره زنده شویم دست از یاری شما بر نمیداریم و شرایط عمومی دوران امام حسین(ع) حداقل قبل از بیوفایی کوفیان شرایط جهادپذیری است.
این شرایط نشان میدهد که امام حسن(ع) باید با دشمن جنگ غیرمستقیم کند و امام حسین(ع) جنگ مستقیم. امام حسن(ع) آنقدر زیبا صلحنامه را نوشتند که یقین داشتند معاویه آن را نمیپذیرد. امام حسن(ع) میدانست که معاویه این عهد و پیمان را قبول نمیکند و آن را پاره خواهد کرد و آنجاست که معاویه شکسته میشود و همین اتفاق هم افتاد.
معاویه هیچکدام از شرایط صلحنامه را قبول نکرد و عهدنامه را پاره کرد، در اینجا بود که شخصیت او شکسته شد و مردمی که تصور میکردند معاویه برای اسلام با حسن بن علی(ع) میجنگد، متوجه شدند که جنگ معاویه با فرزند پبامبر(ص) برای قدرت و ریاست است و در اینجا معاویه باعث شد که او شکسته شود و به دلیل اینکه شکسته شد قبل از شهادت امام حسن(ع) خیلی با غیض و غضب به شهادت ایشان فکر میکرد. بر همین اساس مشخص است که ضربه صلح امام حسن(ع) به معاویه کاریتر از قیام امام حسین(ع) بوده و این صلح زمینهساز قیام سیدالشهدا در کربلا است.
اما به دلیل اینکه جنگ غیرمستقیم بود و این جنگ زخم و شمشیر ندارد، اینجا مظلویت بر تدبیر مدبرانه امام حسن(ع) غلبه میکند، ولی اهل تفکر متوجه میشوند که امام حسن(ع) دودمان معاویه را به باد داد و آنهایی که ظاهربین هستند این را درک نمیکنند و همین موضوع بستر ساز مظلومیت امام حسن(ع) می شود.
به چه علت امام حسن(ع) یکی از مصادیق شجاعت در سیاست هستند، در حالیکه در زمان امامت ایشان جنگی اتفاق نیفتاده و این چه شجاعتی است که از طریق سیاست بدست میآید. اولاً مبنای شجاعت نترسی است، ثانیاً امام حسن(ع) در جنگهای زمان امیرالمؤمنین(ع) شجاعانه شرکت کردند، ثالثاً مبنای شجاعت آمادگی است (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه) شاید ارتشی آماده باشد و در تمام عمر خدمتش هم در میدان جنگی شرکت نکند. این وجودهای نازنین بنا بر تعالیم الهی آماده جنگ با دشمن بودند، ولی زمانشناس هستند. امام حسن مجتبی(ع) در زمان امیرالمؤمنین(ع) یک رزمنده شجاع در میدان جنگ است، اما در زمان امامت خودشان یک رزمنده شجاع آماده جنگ هستند.
به علت اینکه بستر بستر جنگ نیست، امام حسن(ع) باید سیاست را از مسیر تدبیر صلح دنبال کنند، آن هم صلحی که حتما معاویه و بنیامیه را رسوا کند. پس شجاعت در سیاست مثل شجاعت در میدان جنگ است و مبنای آن نترسی، آماده بودن، دقت، دشمنشناسی، زمانشناسی و موضوعشناسی است که تمام این ویژگیها را وجود نازنین امام حسن مجتبی(ع) به بهترین وجه دارا بودند.
انتهای پیام